zeinab44 (12 years ago)اي كه نشسته ای برلب ساحل دلم
ميدانم مي شنوي صدايم را
ميدانم مي بيني رد پايم را
من هيچم و در هيچي خود هيچستاني ساخته ام
پر از اشعار زمان
پر از غم هاي زمان
كه صاعقه زنان بر سرم مي ريزند ...
zeinab44 (12 years ago)در دستگاه تقدير
بر دروازه زمان
بر بلندترين مناره
بايادت، عشق را حك كردم
و براي تصلي وجودم
در باغ زندگي گلي كاشتم به رنگ لحظه آشنايي
راستي !
وقتي مي آيي، پايت را روي برگهاي پاييزي نذار كه زود مي شكنند
مواظب باش دل منم يك برگ پاييزيست!!!
zeinab44 (12 years ago)به بهانه هاي كوچك هم كه شده
نام ات را مي برم ...
به رهگذارن مي گويم
هنوز نام عشق من خورشيد است...
333968 (12 years ago)BLESSING YOU ...
zeinab44 (12 years ago)Bebakhsh ke baese narahatit shodam