To sign my guestbook, you need to signin first. | |
alis2222 Guestbookarya2085 (13 years ago) ﻧﺪﮔﯽ ، ﺳﺒﺰﺗﺮﯾﻦ ﺁﯾﻪ ، ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪﯼ ﺑﺮﮒﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﯾﺎﯾﯽ ﯾﮏ ﻗﻄﺮﻩ ،ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺭﻭﺩﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺣﺲ ﺷﮑﻮﻓﺎﯾﯽ ﯾﮏﻣﺰﺭﻋﻪ ، ﺩﺭ ﺑﺎﻭﺭ ﺑﺬﺭﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺭﯾﺎﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪﯼ ﻣﺎﻫﯽ ، ﺩﺭ ﺗﻨﮓﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺗﺮﺟﻤﻪ ﯼ ﺭﻭﺷﻦ ﺧﺎﮎﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﯼ ﻋﺸﻖﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﻓﻬﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻥ ﻫﺎﺳﺖﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺳﻬﻢ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼﻭﺟﻮﺩﺗﺎ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ ، ﺟﻬﺎﻧﯽﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖ ،ﺁﺳﻤﺎﻥ ، ﻧﻮﺭ ، ﺧﺪﺍ ، ﻋﺸﻖ ،ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺑﺎ ﻣﺎﺳﺖﻓﺮﺻﺖ ﺑﺎﺯﯼ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﯿﻢ ،ﺩﺭ ﻧﺒﯿﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﺭﺩﺭ ﻧﺒﻨﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﭘﺮ ﻣﻬﺮ ﻧﺴﯿﻢﭘﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﺣﺖ ﺩﻝ ، ﺑﺮﮔﯿﺮﯾﻢﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﺎ ﺷﻮﻕ ، ﺳﻼﻣﯽﺑﮑﻨﯿﻢﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺭﺳﻢ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﺗﻘﺪﯾﺮﺍﺳﺖﺳﻬﻢ ﻣﻦ ، ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖﻣﻦ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﯾﻦ ﺳﻬﻢ ﻧﻤﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢﻭﺯﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻣﻦ ، ﻭﺯﻥﺭﺿﺎﯾﺘﻤﻨﺪﯾﺴﺖﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﺯ ، ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻣﺰ ﮐﻨﺎﺭﺁﻣﺪﻥ ﻭ ﺳﺎﺯﺵ ﺑﺎ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺍﺳﺖﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ،ﺷﻌﺮ ﭘﺪﺭﻡ ﺑﻮﺩ ، ﮐﻪ ﺧﻮﺍﻧﺪﭼﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭ ، ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﮔﺮﻡ ﻧﻤﻮﺩﻧﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﺮ ، ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺩﺍﺩﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺳﺖ ، ﮐﻪﺩﺭﯾﻐﺶ ﮐﺮﺩﯾﻢﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺯﻣﺰﻣﻪ ﯼ ﭘﺎﮎ ﺣﯿﺎﺕﺍﺳﺖ ، ﻣﯿﺎﻥ ﺩﻭ ﺳﮑﻮﺕﺯﻧﺪﮔﯽ ، ﺧﺎﻃﺮﻩ ﯼ ﺁﻣﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦﻣﺎﺳﺖﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺁﻣﺪﻥ ﻭ ﺭﻓﺘﻦ ﻣﺎ ، ﺗﻨﻬﺎﯾﯽﺳﺖﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ،ﻗﺪﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﻢ sepehr00 (13 years ago) ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ ﺗﻮﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺑﺎ ﻏﺮﯾﺒﯽﺁﺷﻨﺎﺷﯽ ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻬﺎﺭ ﺷﺪ ﯾﻪﺟﻮﺭﯼ ﺍﺯﺵ ﺟﺪﺍ ﺷﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ ﯾﻪﻏﺮﯾﺒﻪ ﺑﻪ ﺩﻟﺖ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﺑﻌﺪﺵ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻪﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻪ ........................ﯾﮑﯽ ﺑﻮﺩ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺯﯾﺮ ﺍﯾﻦ ﺳﻘﻒﮐﺒﻮﺩ ﯾﻪ ﻏﺮﯾﺐ ﺁﺷﻨﺎ ﺩﻝ ﻭ ﺟﻮﻧﻢ ﻭﺭﺑﻮﺩ ﮔﻞ ﯾﺎﺱ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻧﮕﺎﻡﻧﮑﻦ ﺍﻭﻥ ﻏﺮﯾﺒﻪ ﺧﻮﺩﺗﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ¤¤¤¤¤¤¤ arya2085 (13 years ago) ﺗﮑﻪ ﺍﺑﺮﯼ ﺷﺪﻡ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻗﻠﺒﻢﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮔﺬﺭ ﮐﻨﻢ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻭ ﺳﯿﺎﻫﯽﻭﻗﺘﯽ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻟﻢ ﺍﺑﺮﯼ ﺷﺪ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡﺑﺮ ﺍﻭﺝ ﻣﺤﺒﺖ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﺍﺯ ﺍﺑﺮﯼ ﭼﮑﯿﺪﻡ ﺑﺮﺩﺭﯾﭽﻪ ﻣﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﺍﻭﺝ ﻗﻠﺒﻢ ﺗﺎ ﻣﺤﺒﺖ ﻗﻄﺮﻩﻗﻄﺮﻩ ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﭼﻪﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﺪ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﺎﻻ ﮐﻪﻣﻦ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﺤﺒﺖ ﺑﺎﺭﯾﺪﻡ ﻗﻠﺒﻢ ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﻭ ﺑﺎﺻﻔﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﺍﺑﺮﯼ ﺳﯿﺎﻩ ﺁﻣﺪ ﺩﺭﺩﻟﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺑﺎﺭﯾﺪ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻋﺸﻖﺑﺎﺭﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻣﺤﺒﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﻡﺍﯼ ﺍﺑﺮ ﺳﯿﺎﻩ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ ﺑﺒﺎﺭ ﺗﺎ ﺑﺸﻮﯾﯽﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻭ ﻗﺼﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ arya2085 (13 years ago) /می روم اما بدان ی ک سنگ هم خواهد شکست آنچنان که تارو پود قلب من از هم گسست می روم بازخم هایی مانده از یک سال سرد آن همه برفی که آمد آشیانم راشکست می روم اما نگویی بی وفابودو نماند۰از هجوم سایه ها دیگر نگاهم خسته است۰راستی:یادت بماند ازگناه چشم تو تاول غربت روی باغ احساسم نشست طرح ویران کردنم اما عجیب و ساده بود روی جلد خاطراتم دست طوفان نقش بست sepehr00 (13 years ago) ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﮐﺎﻓﺮ ﻋﺸﻘﻢ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺑﺖ ﭘﺮﺳﺘﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻣﻦ ﮔﻠﯽ ﻣﺜﻞ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﮔﻠﺴﺘﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﻢ ....... ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮐﺪﺍﻡ ﺭﺍﻩ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺍﺳﺖ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﻪ ﮐﺠﺎ؟ ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻮﺗﮕﻪ ﺩﻭﺳﺖ! ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﮕﺮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺑﯿﻦ ﺩﻝ ﻭ ﺍﻧﮑﺲ ﮐﻪ ﺩﻟﺖ ﻣﻨﺰﻝ ﺍﻭﺳﺖ ...... arya2085 (13 years ago) ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﺑﻪ ﭼﺸﻢﻏﻢ ﭘﺮﺳﺖ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﻫﺠﺮﺗﻮ ﮔﺮﯾﺎﻧﻢ ﭼﻮ ﺷﻤﻊ ﻫﻤﭽﻮ ﺻﺒﺢ ﯾﮏ ﻧﻔﺲﺑﺎﻗﯿﺴﺖ ﺑﯽ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﭼﻬﺮﻩ ﺑﻨﻤﺎ ﺩﻟﺒﺮﺍ ﺗﺎﺟﺎﻥ ﺑﺮﺍﻓﺸﺎﻧﻢ ﭼﻮ ﺷﻤﻊ ﺳﺮﻓﺮﺍﺯﻡ ﮐﻦﺷﺒﯽ ﺍﺯ ﻭﺻﻞ ﺧﻮﺩ ﺍﯼ ﻧﺎﺯﻧﯿﻦ ﺗﺎ ﻣﻨﻮﺭ ﮔﺮﺩﺩﺯ ﺩﯾﺪﺍﺭﺕ ﺍﯾﻮﺍﻧﻢ ﭼﻮ ﺷﻤﻊ arya2085 (13 years ago) غروب غمناکی است ... دلم بسیار هوای گریه دارد ... دلتنگی هایم را نمی دانم چه کنم ... به آسمان ابری هم که مینگرم از فراق تو می خواهد گریه کند ... اما نمی بارد و می خواهد که دوری از یار را چون بغضی سنگین در خود نگه دارد ... می گویم آسمان ببار تا من نیز ببارم و سبک شوم ... می گوید برای عاشق دلداده سبک شدن چه معنی دارد؟! می گویم ابر پاک! گریه کن شاید غم را از دل هزار هزار گل نو رسیده بزدایی ... می گوید گلی که غم در وجودش رخنه نکرده باشد که گل نیست ... می گویم آسمان فریاد کن ... بگذار مردمان شهر برق چشمان عاشق تو را ببینند ... می گوید امروز دلم چنان گرفته است که نای فریاد ندارم ... می گویم هوای باران دارم ... می گوید هوای یار دارم ... می گویم هوای باریدن دارم ... می گوید سر آن دارم که بغض دیرین را همچنان بسته نگه دارم ... می گویم شعر وصل بخوان ................. می گوید وصل میسر نیست ... مرا امروز شعر هجر خوش تر است ... می گویم لااقل چند قطره ای چشمان مرا همراهی کن ... می گوید امروز تنها گریه کن ...ستاره ها نهفتند در آسمان ابری ... دلم گرفته نفسم ... هوای گریه دارم ... هوای گریه دارم... sepehr00 (13 years ago) دنيا كه شروع شد زنجير نداشت خدا دنياي بي زنجير آفريد . آدم بود كه رنجير را ساخت و شيطان كمكش كرد . دل زنجير شد عشق زنجير شد و دنيا پر از رنجير شد و آدمها همه ديوانه زنجيري . خدا دنياي بي زنجير مي خواست نام دنياي بي زنجير اما بهشت است . امتحان آدم همينجا بود دستان شيطان از زنجير پر بود . خدا گفت زنجيرت را پاره كن . شايد نام زنجير تو عشق است . يك نفر زنجيرش را پاره كرد . نامش را مجنون گذاشتند . مجنون اما نه ديوانه بود و نه زنجيري . اين نام را شيطان بر او گذاشت . شيطان آدم را در زنجير مي خواست . ليلي مجنون را بي زنجير مي خواست . ليلي مي دانست خدا چه مي خواهد . ليلي كمك كرد تا مجنون زنجيرش را پاره كند . ليلي زنجير نبود ليلي نمي خواست زنجير باشد . ليلي ماند زيرا ليلي نام ديگر آزادي است. arya2085 (13 years ago) )ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻮﺍ ،ﻫﻮﺍﯼ ﺑﯽ ﺻﺒﺮﯼ ﻣﯽﺷﺪ.ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺍﺳﯿﺮ ﻇﻠﻤﺖ ﺟﺒﺮﯼ ﻣﯽﺷﺪ.ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﻡ ﻫﻮﺍﯼ ﺑﯽ ﺻﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ. ﺗﺎﺁﻩ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺍﺑﺮﯼ ﺷﺪ | |